مثل مادرت ...
02 آذر 1393 توسط صنيعي داراني
عمه جونم!سپربلای جونم،وقت رفتنم رسیده،نمیشه پیشت بمونم؟دلم از شامی ها خونه،وای ازین دوره زمونه،مثل مادرت شدم من،همونی که قد کمونه،ببین عمه بیقرارم،سرشو به سینه دارم،چرا قران نمی خونه؟من که خیزران ندارم!رسم نامردا همینه،سر بابا رو زمینه،عمه چادری سرم کن،بابا گوشاما نبینه،شدم از جفا و کینه،مثل بانوی مدینه،دستما بگیر نیفتم،دیگه چشمام نمیبینه…….