کجایید پشت بام های آسمانی؟
قدیم ترها که بچه بودم یادم هست گاهی مهمانیها روی پشت بام خانه ها برپا می شد.بجای بشقابهای یک نفره ، طبقی در مقابل چند نفر می گذاشتند و با مهر و محبت دسته جمعی غذا می خوردند.آن روز بزرگترها به ما کوچکترها می گفتند:رزق ما از آسمان می آید.
امروز هم پشت بام خانه هایمان سفره شده ویک بشقاب برای همه می گذارند:اما دیگر کسی در پشت بام غذا نمی خورد.باز هم غذایمان از آسمان می آید،اما ازراه این بشقاب به داخل خانمان سرازیر میشود.همه با هم می نشینند وبا حرص و ولع غذا می خورند.
قدیم ترها غذا خوردنمان چیزی طول نمی کشید:اما چرا غذای این بشقاب تمامی ندارد؟صبح تا شب،شب تا صبح،پس کی سیر می شویم؟
قدی ترها غذا خوردن روی پشت بام که تمام می شد احساس میکردیم به هم نزدیکتر شده ایم.امروزوقتی از پای غذای این بشقاب بزرگ بلند میشویم،میانمان فرسنگها فاصله احساس می کنیم.
کاش زودتربساط سفره ی پشت بام مان جمع میشد،
چقدر فرق است میان آسمان قدیمی ها و آسمان ما و چه زیبا گفته اند که هر چیزقدیمی اش صفای دیگری دارد!
کجایید پشت بام های آسمانی!؟
دلمان برا یتان تنگ شده است!!!