وهابیون می گویند علت حادثه کربلا ازدواج امام حسین با ارینب بوده که یزید خواهان اوبوده است آیا این ماجرا صحیح است؟ 2
يزيد در حاليكه از شدت شرمندگى و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت : من نمى خواستم در مقابل نعمتها و مهربانيهاى شما كفران ورزم ، من بهخيرخواهى و صلاح بينى و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اينجا رسيده است ، مجبورم سرّ باطنى خود را افشاء كرده و علت انزجار و گلايه خود را بيان كنم: همان طور كه معلوم و روشن است ، انسان به خاطر ادامه زندگى خود و براى آسايش و تنظيم امور زندگانى خويش: نيازمند به ازدواج و زناشويى است ، و البته در انتخاب زن لازم است بيش از پيش دقت و توجه كرد. تا زنى كه از هر جهت سزاوار و مناسب است اختيار و انتخاب شود. من هنگامى كه كمال ادب و زيبائى و حسن سيرت و صورت دختر اسحاق (ارينب) را مى شنيدم ، در دل خود خاطر خواه و علاقه مند و عاشق او شده بودم ، و كوچكترين احتمالى نميدادم كه از جانب شما مسامحه و سستى و تأخيرى در اختيار و خواستگاري از او رخ بدهد، ولى شما به كلى غفلت ورزيديد، به حدى كه او را از جاى ديگر خواستگاري كرده ، و به عقد (پسر عمويش) عبدالله بن سلام در آمد. من از اين پيش آمد بينهايت متأثر شده و آسايش و طمأنينه خاطر و آرامش را از من سلب نموده، و با حالت اضطراب و ناراحتى و تشويش به سر ميبرم . محبت و عشق و علاقه ارينب رفته رفته در قلب من بيشتر شده ، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است . آرى صبر من تمام شده ، و بيش از اين حوصله استقامت و خوددارى و نگهدارى سرّ ضمير خويش ندارم .
معاويه گفت: آرامش قلبت را از دست نداده ، و به من مهلت بده. يزيدگفت: پس از پايان يافتن و از بين رفتن موضوع، مهلت دادن و فكر كردن و اقدام نمودن چه نتيجه خواهد داشت .
معاويه در جواب گفت: نميدانم عقل و استقامت و مردانگى تو كجا رفته است. يزيد گفت: عشق بر خرد غالب شده ، و به خاطر نمايش عشق، عقل و صبر و تقوى و طمائينه دل رخت بر بسته است . و اگر كسى ميتوانست در مقابل سيطره عشق ، تقوى!! و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (ع ) براى اين قسمت پيش قدم و مقدم بود، در صورتيكه آن حضرت اظهار عجز و ناتوانى و بى صبرى نموده ، و در مقابل محبتى كه به زني پيدا كرده بود!!، اضطراب نفس و تشويق خاطر پيدا كرد.
معاويه گفت: براى چه مرا پيش از فوت وقت مطلع نكردى؟ يزيد گفت: خيال نميكردم محتاج به تذكر باشد،
معاويه به درياى فكر غوطه ور شده ، و براى حل اين مطالب انديشه ها و حيله هايى طرح مى كرد.
و ارينب كه از جهت جمال و كمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق گشته بود، پس از ازدواج كردن با پسر عموى خويش عبدالله بن سلام (از طائفه قريش ) در مملكت عراق با هم زندگانى ميكردند.
و عبدالله بن سلام از جانب معاويه مأموريت و حكومتى داشته و داراى فضيلت و مقام و منزلت بلندى بود. معاويه پس از نقشه كشى ها و انديشه هاى بسيار، صلاح در اين ديد كه : نامهاي به عبدالله بن سلام نوشته ، و او را به جانب شام احضار نمايد. معاويه به اين مضمون نامه نوشت و ارسال كرد: چون نامه من به تو رسيد بدون تأخير به سوى شام حركت كن ، اميد است در اين سفر خير بسيار و نتيجه مهمى به تو رسيده ، و نصيب كاملى به دست تو آيد.عبدالله بن سلام پس از رسيدن نامه ، بدون تأخير به سوى شام حركت كرده ، و در منزلى كه قبلا به اشاره معاويه براى او مهيا شده بود وارد شد.
معاويه ، ابوهريره و ابودرداء (از اصحاب رسول الله ) را احضار نموده ، و پس از مقدمات و ذكر سخنانى چند و رجز خوانيها، گفت : دخترى دارم كه موقع ازدواج او فرا رسيده ، و ميخواستم براى انتخاب همسر او، دقت كامل و توجه تمامى به كار برده ، و كسى را انتخاب و در نظر بگيرم كه از جهت فضيلت و ديانت و تقوى و ادب و مروت مورد وثوق و اطمينان من باشد، و به نظر من مصداق اين اوصاف شخص عبدالله بن سلام است كه از هر جهت زيبنده و سزاوار است ، و مخصوصا علت اقدام عاجل من اين است كه : مبادا پيش از انجام گرفتن اين قسمت اجل مرا دريابد، و كسانيكه پس از من امور سلطنت و حكومت را به دست ميگيرند، به خاطر عجب و بزرگوارى حكومت و كوچك شمردن ديگران و به بهانه پيدا نكردن هم رتبه و كفو، از تزويج زن ها ممانعت ننمايند. من ميل دارم كه شخصا اين قدم را برداشته ، و راه را براى آيندگان روشن كنم ، تا جانشينان من نيز با من هم فكر و هم قدم باشند. ابوهريره و ابودرداء اظهار تشكر كرده گفتند: البته شما كه صاحب و كاتب رسول الله (ص ) بوديد، از هر جهت براى اجراى دستورات واقعى و عمل كردن به احكام حقيقى كه موجب سپاس گذارى و شكر خالق و رضاى او است ، تقدم و اولويت خواهيد داشت