معراج

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عطر انتظار

23 اردیبهشت 1396 توسط صنيعي داراني

عطر انتظار

گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام.

اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟

اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند.

اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سينه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است.

صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتياق ونغمه اميد با دلى سفيد خواب رفته است روز را به شوق ديدنت شروع مى کند اى تو معنى اميد وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند.

اى بهانه اى براى زيستن! اشتياق همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرين ما در انتظار مقدم توييم اى اميد آخرين!

اى عزيز دل پناه شيعيان اى فروغ جاودان! سايه بلند نام وياد تو از سر وسراى عاشقان بيقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.

 نظر دهید »

دشمنی با بیانگران دین

23 اردیبهشت 1396 توسط صنيعي داراني

دشمنی با بیانگران دین

امام صادق(ع) در بیانی صریح توجه می دهد که دشمنان دیانت و ولایت، در مواردی که نمی توانند با ما اعلام عداوت نمایند با پیروان ما دشمنی می ورزند. و این سخن بدان معنی است که چون موقعیت خاندان پیغمبر در قرآن و احادیث و ضرورت دوستی با آنان بگونه ای است که هیچ مسلمانی نمی تواند با آنها دشمنی ورزد، دشمنی با آنان را در پوشش دشمنی با شیعیان و پیروان آنان ظاهر می سازند و در حکم ناصبی هستند:

»عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ لَیْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لِأَنَّکَ لَا تَجِدُ رَجُلًا یَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَکِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَکُمْ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّکُمْ تَتَوَلَّوْنَا وَ أَنَّکُمْ مِنْ شِیعَتِنَا».

چه باید کرد؟ تردیدی نیست که مخالفان سعی دارند که هرچه بیشتر، حریم شکنی کنند. در طول تاریخ همیشه، مخالفان یک مکتب و یک آئین، حمله ها را متوجه بیانگران و مدافعان مکتب کرده اند!

قرآن می فرماید: »وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً؛ وقتی به منافقین گفته می شود، بیایید به سوی حکم خدا و رسول برویم، می بینی که منافقان از مراجعه به تو خودداری می ورزند و از مراجعه به نزد تو بازمی دارند»..

مقابله با توطئه های دشمنان که اساس حوزه و مبانی عقاید مردم را نشانه رفته اند، برنامه ریزی و کار مداوم را می طلبد!

رهبر معظم انقلاب از همان آغاز مسئولیت به طور مکرر این خطر را گوشزد نمودند که تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و مبارزه با اساس دیانت و اسلام در جریان است.

حوزه و جامعه حوزویان در این راه کار «برنامه ریزی شده»ای انجام ندادند.

اما اینکه، این آسیب در کنار دو گونه دیگر، چه جایگاهی دارد، و بیشتر از کدام گونه باید بیم داشته باشیم؟ مطلبی است که باید با دقت روشن گردد!

 نظر دهید »

ابرهای رحمت

18 بهمن 1395 توسط صنيعي داراني

آن روزها که زلال جاری «فرهنگ اسلامی»مان را با «فرهنگ فرنگی» سدّ می‌کردند تا از آن‌چه بر سرمان می‌آید، غافل باشیم؛ و آن روزها که «دین» را در مسلخ «تمدّن» قربانی می‌کردند تا بازار غارتشان هر چه بیش‌تر رونق بگیرد، سال‌هایی بود که همه پنجره‌های امید به دیوارهای سنگی باز می‌شد؛ و تمام کوچه پس کوچه‌های رسیدن، به بن‌بست منتهی می‌شد.
سال‌هایی که سنگینی سایه «خان‌ها» و «ارباب‌ها»، قلب زمین را می‌فشرد؛ روزگاری که شب، چتر تاریک و «از خود بیگانگی» را بر چشم‌های آسمان شهر کشیده بود و خورشید، خانه نشین تنهایی خود شده بود؛ ماه، به علامت عزا، هر شب خون می‌گریست؛ «دکّه‌های گمراهی» از وجب، وجب خیابان‌ها، تاراج شده بود و بیگانگان، فرزندان پاک وطن را به قیمت گوهر معصومیت‌شان، می‌خریدند.
شب، معنای کامل زیستن شده بود؛ و خورشید را جرأت دمیدن از پشت کوه‌های صعب العبورِ «خودباختگی» نبود؛ و سزای دمیدنِ گاه گاهِ ستارگان، یا افول در گورستان بود، یا غروب در پای دارها.
روشنایی را از کور سوی مشعل «مجسمه آزادی» می‌جستند و خورشید را از نور شمع.
خوشه‌های طلایی گندم امید، به آتش نیرنگ خائنان می‌سوخت و خاکستر آن بر چهره‌های شکسته و رنجور مردم می‌نشست.
آن روزها، حاصل تلاش مستضعفین، یا به چنگ شاهان می‌رفت، یا زیر دندان غارتگران.
کفر را لباس «تجدّد» پوشانیده بودند تا مردم را از دینشان جدا کنند؛ و قرآن در گنجه‌های غربت خانه‌ها خاک می‌خورد.
صدای أذان بلال زمان، از مأذنه‌های خاموش شهر برخاست و نوای بیداری را در گوش همه خفتگان نواخت. او آمد و با دست‌های گرمش، راه دریا را نشان داد و سد راه جاری شدن را برداشت. آری، او آمد و پیراهن زرّین آزادی را، بر قامت افراشته تک تک لاله‌ها پوشاند. او آمد و عاشورایی دیگر برپا کرد و حسین زمان خود شد. او آمد و خون بهای سنگین لاله‌های پر پر را، از شیطان‌ها گرفت و نهال خونین انقلاب را در دل فرزندان وطن کاشت. و این چنین بود که گل انقلاب از دست‌های مهربان مام وطن شکوفه داد و عطر افشانی کرد.
… و سال‌ها چنین بود تا این‌که:
… ابرهای رحمت، باریدن آغاز کرد و خورشید، ـ بعد از آن همه سکوت ـ دست‌های مهربان و گرم خود را بر سر شقایق‌ها و اطلسی‌ها کشید.
مردی از سلاله محمد مصطفی تبر ابراهیم بر شانه‌های مردانه‌اش، خشم موسی در سرش، مهر عیسی در قلبش، تقوای علی علیه‌السلام در سینه‌اش، مظلومیت و صلابت حسین علیه‌السلام در تقدیرش، و کتاب خدا در دستش، آمد. مردی با پاهایی به استواری کوه‌ها و قلبی مالامال از عشق به دمیدن و شکفتن.

 نظر دهید »

ریشه های باور

18 بهمن 1395 توسط صنيعي داراني

يک گياه بياباني را تصور کن. مي‌خواهي از ريشه در بياوري‌اش؛ ولي هر چه سعي مي‌کني، کمتر نتيجه مي‌گيري. انگار شرايط سخت و گرم و خشک بيابان، ريشه‌ها را ضخيم‌تر و عمقي‌تر کرده است. ريشه‌ها به هم مي‌گويند: گيريم که هوا گرم و خشک است؛ گيريم آسمان با خاک اينجا قهر کرده و باران نمي‌بارد؛ مهم نيست، ما ريشه‌هايمان را آن‌قدر در دل خاک نفوذ مي‌دهيم که قطره‌اي آب پيدا کنيم… . و همين کار را هم مي‌کنند. ريشه‌ها به مثابه باورها و اعتقادات يک آدمي، عميق و قدرتمند مي‌شوند. اين‌طور است که گياه بياباني را بايد بي‌خيال شوي؛ وگرنه دست‌هايت از تيزي تيغ‌هايش آزرده مي‌شوند. ريشه‌ها کاري به کمبود نيروها و امکانات ندارند. آنها تا جايي که مي‌شود، نفوذ مي‌کنند و نفوذ آنها در دل خاک، گياه را راسخ‌تر مي‌کند. ريشه‌ها، باورِ گياهند.
باورها و اعتقادات، عجب چيزهاي عجيبي‌اند! اساطيري‌ترين واژه‌اي که معجزه‌آسا‌ترين کارها در تاريخ کرده است. وقتي به انجام دادن کاري باور داشته باشي، اگر همه بادها هم مخالف تو بوزند، باز هم «تو» برنده‌اي. نورِ باور که آذينِ انديشه تو باشد، درخشنده‌تريني، پايدارترين؛ مثل همان گياه پر از تيغِ بياباني، از ريشه در‌آوردنت دشوار مي‌شود. آن وقت گل‌ها و بوته‌ها و درخت‌هاي باغ‌هاي سرسبز استوايي به تو حسودي مي‌کنند. حسودي مي‌کنند که ريشه‌ات عميق‌تر شده. حسودي مي‌کنند که تو اين همه استواري؛ ولي آنها با باران‌هاي تند موسمي مي‌شکنند و ريشه‌کن مي‌شوند.
اعتقاد، چيز عجيبي است. ريشه‌دار بودن آن مقوله‌شگفت‌انگيزي است. ريشه‌دار بودن، براي قيام کردن عليه ديگران، ديگراني که تو را و ريشه‌دار بودن تو را نمي‌خواهند، برگ برنده توست. اعتقاد به پيروزي، عمق و نهايت توست. بال پرواز توست. سلاح بُرَنده تو در هر قيام و انقلابي است.
گفتم انقلاب… يادم افتاد انقلاب خودمان هم به‌سبب اعتقاد و ريشه‌دار بودنمان پيروز شد… ما گل‌هاي بياباني‌اي بوديم که ريشه‌هايمان در عمق خاک، سرود اتحاد مي‌خواندند.

 نظر دهید »

والفجر

18 بهمن 1395 توسط صنيعي داراني

غزل بهمن
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخره‌های همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 21
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

معراج

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
    • مناسبتها
    • مناسبتها صبا
  • حرفهای خودمانی
  • اربعین
  • مهدویت
  • میلاد
  • اربعین
  • انوار
  • فاطمیه
  • فاطمی
  • محرم
  • شبهه دینی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس